۹ نتیجه برای علا
زهرا محمدزاده، زهرا علامه، شاهرخی، حمیدرضا عریضی، محمدرضا مرعسی،
دوره ۱، شماره ۳ - ( بهار ۱۳۸۰ )
چکیده
ماندانا شیرازی، علی اکبر زینالو، فرشید علاالدینی،
دوره ۴، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۸۳ )
چکیده
مقدمه در سیستم آموزشی کنونی، در نظر گرفتن جنبههای اقتصادی و استفاده منطقی از نیروی انسانی، یک ضرورت است و در این راستا شناسایی نیازهای آموزشی و معیـن نمـودن اولویـتها و روشهای مناسـب و نویـن آموزشی در برنامههای آموزش مداوم، امکان استفاده بهینه از منابع محدود و در دسترس را فراهم میکند. هدف از این مطالعه، تعیین اولویتهای آموزشی مورد نیاز و روشهای مؤثر آموزشی متخصصین جراحی عمومی با استفاده از نظرات آنان بود.روشها این مطالعه از نوع پیمایشی- مقطعـی و ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه معتبر (اعتبار محتوی) و پایا (آزمون مجدد) و خود اجرا بوده است. نمونهها ۱۴۳ نفر از جراحان عمومیبودهاند که در هنگام شرکت در برنامـههای مـدون و دریافـت گواهـی نهایـی آموزش مداوم از دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال ۱۳۸۰، در این مطالعه شرکت کردهاند. روش نمونهگیری سرشماری و از نرمافزار SPSS-۹ برای تجزیه و تحلیل اطلاعات استفاده شد. یافتهها به صورت توزیع فراوانی ارایه گردیدهاند.نتایج مهمترین اولویت آموزشی مورد درخواست جراحان عمومی، روشهای جدید جراحی (۱۷/۲۵ درصد) و پراهمیتترین روش آموزشی مورد درخواست، سخنرانی همراه با پرسش و پاسخ (۳/۵۷ درصد) بوده است. اکثر پزشکان جراح (۵/۶۱ درصد) ترجیح میدادند که مدت اجرای برنامه کمتر از ۳ روز باشد.بحث روشهای جدید جراحی به عنوان اولین اولویت آموزشی با نیازهای شغلی جراحان مطابقت دارد. آموزش به روش سخنرانی همراه با پرسش و پاسخ ممکن است در نتیجه فقدان دانش لازم در رابطه با سایر روشها باشد. پیشنهاد میگـردد در برنامههای آتـی آموزش مداوم، با توجه به ماهیت رشته , از سایر روشهای آموزش بهرهگیری و برنامههای مدون نیز، در مقایسه با سایر برنامهها، بیشتر اجرا شود.
علیاکبر زینالو، ماندانا شیرازی، فرشید علاءالدینی، حسن توفیقی، عبدالکریم پژومند، حسن صیرفی، شاهین آخوندزاده، محمدتقی طالبیان، فخرالدین تقدسینژاد، علیرضا احمدی،
دوره ۸، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۳۸۷ )
چکیده
مقدمه: یکی از مناسبترین شیوههای نیازسنجی، سنجش نیازهای فراگیران و تنظیم برنامههای آموزشی منطبق با نظرات آنان است. هدف این مطالعه، تعیین عناوین و محتوای برنامههای آموزش مداوم پزشکان عمومی در پنج موضوع منتخب توسط دستاندرکاران آموزش پزشکی و گروه هدف منطبق بر نیازهای واقعی پزشکان عمومی برای تجدید نظر در برنامهریزی آموزش مداوم کشور بود. روشها: در این پژوهش مقطعی، کاربردی و تولید محصول، ۷۰۰ پزشک عمومی تحت پوشش دانشگاههای علوم پزشکی استان تهران مورد بررسی قرار گرفتند. پرسشنامهای شامل دو قسمت دموگرافیک و ۸۰ سؤال علمی در مورد آگاهی در زمینه پنج موضوع فارماکولوژی بالینی، بیماریهای پوست، مسمومیتها، اورژانسها و پزشکی قانونی، با استفاده از لیست یا پیک آموزش دیده و ارجاع مستقیم به مطبها ارسال و جمعآوری شد. برای گروه هدف در هر موضوع سه عنوان و جمعاً پانزده محتوای آموزشی استاندارد تدوین گردید. نتایج: در گروه پزشکی قانونی، بین خبرگان و گروه مورد مطالعه تقریباً ارتباط کامل وجود داشت. در گروه پوست، پزشکی قانونی و اورژانس، بعضی از پنج اولویت اول دو گروه با هم تلاقی داشتند. در گروه فارماکولوژی هیچ تلاقی و اشتراک نظر بین خبرگان و گروه مورد مطالعه دیده نشد. در گروه مسمومیتها در سه انتخاب برتر بین دو نظر نیز هیچ اشتراک نظر دیده نشد. نتیجهگیری: نیازهای آموزشی واقعی پزشکان عمومی در دریافت اطلاعات جدید برای افزایش توانایی آنان در ارائه خدمات بهداشتی و سطح دانش ندانستههای علمی آنان با آنچه که خبرگان و متخصصین تصور میکنند، متفاوت است. طراحی محتوی آموزشی گروههای هدف بهداشتی، مبتنی بر کاستیهای واقعی دانش و عملکرد آنان بر اساس نظرسنجی و آگاهیسنجی علمی آنان صورت گیرد.
علیرضا علا، روزبه رجایی،
دوره ۱۰، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۸۹ )
چکیده
مقدمه: بخش اورژانس در زمینه آموزش پزشکی از اهمیت ویژهای برخوردار است، چراکه در این بخش دانشجو تجربه و مهارت برخورد با وضعیت بحرانی را کسب می نماید. لذا این مطالعه با هدف نظرسنجی از کارورزان در انتهای بخش اورژانس در مورد وضعیت فعلی آموزش ایشان صورت گرفت. روشها: مطالعه از نوع توصیفی، مقطعی بود. نمونه پژوهش ۱۲۰ نفر کارورز بخش اورژانس بیمارستان آموزشی امام رضا (ع) وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تبریز بودند که به روش تمامشماری و طی سال تحصیلی ۸۷-۸۶ انتخاب گردیدند. اطلاعات از طریق پرسشنامه محققساخته که حاوی ۴ بخش بود (چگونگی سپری شدن وقت کارورزان، رضایت از فراگیری اداره بیماران در وضعیتهای خاص و مهارتهای بالینی و کیفیت اورژانس)، جمعآوری گردید و توسط نرمافزار SPSS و با آمارههای توصیفی و آزمون تی تجزیه و تحلیل شد. نتایج: میزان رضایتمندی اغلب دانشجویان از نحوه آموزش مهارتهای بالینی در اداره شرایط خاص اورژانسی متوسط تا زیاد بود (به جز نحوه اداره فوریتهای آلرژیک که رضایتمندی در حد کم گزارش گردید). میزان رضایتمندی کارورزان از نحوه آموزش فرایندهای عملی اغلب در محدوده متوسط تا بسیار زیاد گزارش گردید. میزان موافقت ۲/۶۴% شرکتکنندگان در مورد افزایش طول دوره اورژانس در حد زیاد و بسیار زیاد بوده است. متوسط رتبهبندی بخش اورژانس توسط کاورزان در بین سایر بخشهای سپری شده در حدود ۲ (نمره یک نشاندهنده بهترین وضعیت، و ۱۰ بدترین وضعیت) بود. بحث: هرچند در مقایسه با مطالعات قبلی در همین مرکز، میزان رضایتمندی دانشجویان از وضعیت آموزشی افزایش یافته بود، ولی وضعیت فعلی نیز با حد ایدهآل فاصله دارد.
عباس علامی، مجید سررشته داری، فریبا درخشان، فاطمه صفدری،
دوره ۱۱، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۰ )
چکیده
روزمرگی، عدم توجه به نیازهای در حال تغییر و بیتوجهی به رضایتمندی دریافتکنندگان خدمات دانشکدهها از جمله دانشجویان؛ خطراتی هستند که مدیریت دانشکدههای پزشکی را تهدید میکند. ساختار مرکزگرای دانشکدههای پزشکی کشور باعث شده است که ارتقای کیفیت، بهبود سطح دانشآموختگان و رقابت با سایر دانشکدههای پزشکی کمتر مورد توجه قرار گیرد. با توجه به تحولات جهانی، دانشکدهها مجبور خواهند شد برای بقای خود به ارتقای کیفیت، نوآوری، بهرهوری و رقابت تنگاتنگ با سایر رقبا توجه بیشتری نمایند(۱و۲). تعدادی از دانشکدهها معیارهای مدل بالدریج را برای دستیابی به کیفیت بالاتر مورد استفاده قرار دادهاند(۳). وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با ایجاد تغییراتی جهت بومی نمودن مدل، آن را با نام مدیریت کیفیت آموزش ایرانی (IEQM) معرفی نمود. طی دو سال گذشته، ده دانشکده از این مدل برای ایجاد نوآوری و تغییر استفاده کردهاند. ما در این نامه تجربیات مقدماتی دانشکده پزشکی قزوین را در پیادهسازی این مدل تشریح مینماییم. ابتدا یک مرکز عهدهدار برنامههای مدیریت کیفیت در آموزش گردید. تمامی کارکنان آموزشی و اداری و تعدادی از اعضای هیأتعلمی در قالب چندین کارگاه آموزشی اصول و مبانی مدل را فرا گرفته و در زیر گروههای هفتگانه این مدل (رهبری، برنامهریزی راهبردی، تمرکز بردانشجویان، ذینفعان و بازار، سنجش، تحلیل و مدیریت دانش، تمرکز بر کارکنان و اعضای هیأتعلمی دانشکده، مدیریت فرایند و نتایج عملکرد دانشکده)(۴) تقسیم شدند. کلیه فرآیندها و نتایج حاصله در دانشکده ثبت و به ترتیب به وسیله جداول فرآیند و نتایج مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج ارزیابی گروههای هفتگانه دانشکده در جدول ۱ خلاصه گردیده است. کمترین نمره اخذ شده در حیطههای تمرکز بر نیروهای کاری و مدیریت فرآیندها به ترتیب با ۲/۱۳ و ۹/۱۳ درصد و بیشترین امتیاز در حیطه مدیریت با ۵/۳۲ درصد کل امتیاز بود. در مجموع دانشکده ۴۱/۲۱۰ یعنی ۲۱ درصد کل امتیاز را کسب نمود(۵). از سوی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نیز یک گروه کارشناسی برای ارزیابی پیادهسازی زیر معیارهای این طرح از دانشکده بازدید نمود. در زمینه آموزش، تأسیس دفتر توسعه آموزش پزشکی در دانشکده باعث بروز تحولات جدیدی گردید. به طور مثال در ابتدا ارزیابی اساتید توسط دانشجویان به طور جدی پیگیری نمیشد ولی در حال حاضر تمامی اساتید به طور متوسط توسط ۱۵ دانشجو مورد ارزیابی قرار میگیرند. بررسیها نشان داد که عملکرد اعضای هیأتعلمی به نحو چشمگیری بهبود پیدا کرده است. همچنین ارزیابی تمامی سؤالات در مقاطع علوم پایه و بالینی قبل از برگزاری امتحانات توسط کارشناسان ارزیاب و ارائه بازخورد به اساتید در این زمینه باعث گردید میزان اعتراضات دانشجویی به سؤالات امتحانی از ۲۷ مورد در نیم سال تحصیلی قبل از شروع برنامه پس از گذشت سه دوره ارزیابی به دو مورد کاهش یابد. ادغام دروس دوره فیزیوپاتولوژی، برگزاری کارگاههای غیرحضوری و تأسیس رشتههای جدید با رویکرد بهینه سازی ظرفیتهای انسانی و تجهیزاتی دانشکده موارد دیگری بودند که بر پایه اصول IEQM انجام گرفت. اگر چه نمره کسب شده اولیه ضعیف بود، موضوع مهمتر در برنامه برای ارتقای وضع موجود و افزایش امتیازات در ارزیابیهای بعدی است(۶). در حال حاضر مرکز مدیریت کیفیت دانشکده با بیش از دو سال تجربه به شکل سیستماتیک، قادر به ایجاد نوآوری در حوزههای مختلف علمی، مدیریتی، پشتیبانی و ایجاد سیستمهای جدید رهبری مشارکتی است. اولین دلیل موفقیت این بود که فرآیند نوآوری تنها به کمیته یا افراد خاص در دانشکده واگذار نشد و کارکنان و اعضای هیأتعلمی نیز درگیر طرح شدند. برای دستیابی به این هدف جلسات متعدد با هیأت رئیسه، مدیران گروههای آموزشی، اعضای هیأتعلمی و کارکنان دانشکده برگزار گردید. نکته دوم در موفقیت پیادهسازی این مدل جلب مشارکت کلیه ذینفعان است. در واقع رؤسا در محیطهای دانشگاهی نوآور، نمیتوانند تصمیمات را به صورت یک جانبه اخذ کنند. افزایش تعداد مدعوین به جلسات رسمیدانشکده، دعوت از نمایندگان گروههای ذینفع برای حضور در جلسات مرتبط، استفاده از نظرات استاد مشاور جهت تمامیمشکلات دانشجویان اعم از آموزشی و رفتاری از جمله اقداماتی بود که در جهت پیادهسازی معیار تمرکز بر دانشجویان و ذینفعان برداشته شد. امتیاز کسب شده از حیطه برنامهریزی راهبردی مناسب نبود. از این رو در دانشکده جایگاهها، اشخاص و گروههای مسؤول هر گام، برنامهریزی راهبردی خود را به خوبی مشخص نموده، زمان و منابع مورد نیاز و شاخصهای کلیدی عملکرد مرتبط با هر یک از هدفهای راهبردی در نظر گرفته و همه برنامههای عملیاتی هر شش ماه توسط گروه برنامهریزی راهبردی مورد بازنگری قرار گرفت تا وضعیت دانشکده در این حیطه بهبود یابد. پاینترین نمره اکتسابی به حیطه تمرکز بر نیروهای کاری تعلق داشت. در بسیاری از موارد نقش کارکنان در تربیت دانش آموختگان توانمند تر و افزایش بهرهوری، مورد غفلت قرار میگیرد. در اختیار گذاشتن اطلاعات لازم، شریک نمودن در مسائل و مشکلات محل خدمت، استفاده از نظرات کارشناسی، ارائه بازخورد به موقع و مناسب نسبت به عملکرد کارکنان و حفظ رضایتمندی آنان از عوامل اصلی ارتقای سطح عملکرد این گروه تأثیرگذار است. برای اصلاحات در این حیطه ابتدا باید اصلاحاتی در حیطه رهبری صورت میگرفت که تعدادی از آنها اشاره شد. قبل از اجرای طرح در دانشکده تنها شرح وظایف کارکنان مشخص بود. پس از ارائه آموزشهای لازم، کارکنان فرآیندهای واحد خود را به تفکیک ترسیم و در اختیار ذینفعان قرار دادند. در نتیجه این رویکرد، امکان حفظ و ارتقای فرآیندهای دانشکده امکانپذیر گردید. با این حال در زمینه ثبت و انتقال تجربیات و افزایش دانش مجموعه کاری، دانشکده هنوز در ابتدای راه است و مدیریت باید فراهم آوردن زمینه پیادهسازی آن را از اولویتهای اصلی خود بداند(۷). گردآوری دادهها و تجزیه و تحلیل روند آنها برای شناسایی نیازهای در حال تغییر ذینفعان کلیدی از جمله دانشجویان ضروری است. در این راستا ارزیابی سالیانه نتایج مداخلات در حیطه آموزش، بررسی روند نتایج پیشرفت تحصیلی دورههای قبلی دانشآموختگان به وسیله دفتر توسعه آموزش انجام میگیرد. باید متذکر شد ارتباط دادن نتایج حاصله به این مدل الزاما به معنی آن نیست که پیادهسازی مدل منجر به بروز تغییر شده، بلکه در بعضی موارد تنها بروز تغییرات تسریع و تسهیل شده است. نتیجهگیری دانشکدهها میتوانند بر اساس تواناییهای خود با تعدادی از معیارهای IEQM شروع به کار کنند و کار را تا استقرار کامل معیارها طی چند سال ادامه دهند. اصلیترین نتیجه حاصل از استقرار این مدل، همسویی و یکپارچگی فرایندها در دانشکده است. مرور این تجربه نشان میدهد بکارگیری مدیریت کیفیت آموزش، پیادهسازی طرحهای متعدد نوآورانه را در دانشکدههای پزشکی امکانپذیر مینماید.
مریم اعلا، مریم پیمانی، میترا قریب،
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
در دهههای اخیر تلاش زیادی در راستای ارائه تعریف دقیق از شیوه "آموزش در گروه کوچک" شده است و بسیاری از متخصصان بر این باورند که این روش یکی از سختترین و استادانهترین تکنیکهای آموزشی است؛ که در آن علاوه بر هدف اصلی از آموزش دانشجویان، یعنی تشویق آنها به تفکر، معلم باید یک سری اهداف فرعی برای عبور فراگیران از مرحله فکر به عمل نیز مد نظر قرار دهد. به بیان دیگر ماهیت بین فردی و تعاملی گروههای کوچک، این شیوه را به یک روش چالش بر انگیز و مناسب برای درگیرکردن دانشجویان در فرایند یادگیری تبدیل نموده است. با این حال، نه تنها معلمان برای کاربرد این شیوه در تدریس باید آموزش ببینند، بلکه دانشجویان نیز باید یاد بگیرند که چگونه در گروههای کوچک فعالیت کنند. از طرف دیگر در جامعه کنونی مسایلی چون افزایش چشمگیر تعداد دانشجویان با زمینهها، ریشهها و فرهنگهای متنوع و بینالمللی شدن و جهانی شدن دانشگاهها، سبب پررنگتر شدن نیاز به برنامههای درسی متنوع و جامع، که در آنها علاوه بر محتوای یادگیری به چگونگی یادگیری دانشجویان نیز توجه شود، گردیده است. در این میان شیوه"گروه کوچک" به عنوان ابزاری جهت پرورش فعالیتهای دانشجویی و تقویت یادگیری مشارکتی، نقش بسزایی دارد. موفقیت در کاربرد شیوه گروه کوچک، مانند هر فعالیت آموزشی دیگر، نیاز به برنامهریزی دارد؛ لیکن برخی از مدرسین به خاطر ماهیت باز، آزاد و ظاهراً غیررسمی یادگیری در گروه کوچک، از برنامهریزی برای آن سر باز میزنند و یا این که کاربرد این شیوه را رواج هرج و مرج و بیقاعدگی میدانند. حال آن که فراگیران باید در پشت ظاهر غیررسمی این روش، مجموعه شناخته شدهای از قوانین گفته و ناگفته را مراعاتکنند.
در این مقاله، بعد از اشاره به بستر و بافت این شیوه و معرفی ویژگیهای گروه کوچک، به لزوم برنامهریزی برای آن پرداخته میشود و مراحل توسعه گروه و هدایت و مدیریت آن، و همچنین ماهیت یاددهی-یادگیری در گروه توضیح داده میشود؛ و در ادامه مهارتهای مورد نیاز معلم و فراگیر برای یاددهی و یادگیری و روشهای مختلف تدریس در گروه کوچک، و سایر شرایط مورد نیاز برای تدریس در گروه کوچک مانند اندازه گروه و فضای آموزشی و در نهایت کاربرد گروه کوچک در آموزش بالینی و پزشکی ارائه میگردد.
نسیمه جهانی ، آزاده علاقمند، سید حسین میرجود،
دوره ۱۳، شماره ۵ - ( ۵-۱۳۹۲ )
چکیده
مقدمه: داشتن عملکرد کارآفرینانه و خلاق مقوله مهمی برای تطابق افراد با عصر جدید است. کارآفرینی امروزه به عنوان یک ضرورت مطرح گردیده و شرط لازم برای توسعه کارآفرینی در حوزه سلامت نیز برخورداری دانشجویان از ویژگیهای کارآفرینی است. لذا این پژوهش با هدف ارزیابی ویژگیهای کارآفرینی در بین دانشجویان رشته دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی انجام شد.
روشها: این مطالعه توصیفی –مقطعی بر روی کلیه (۸۲ نفر) دانشجویان دوره تخصصی رشته دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی بابل در نیمسال تحصیلی ۹۲- ۹۱ انجام شد. ابزار پژوهش شامل سه پرسشنامه استاندارد جامع کارآفرینی (با پنج ویژگی: میل به موفقیت، میل به استقلال، خلاقیت، ریسکپذیری، عزم و اراده)، تحمل ابهام و مرکز کنترل بود. برای تجزیه و تحلیل دادهها از آمار توصیفی و آزمون t استفاده شده است.
نتایج: میانگین خصوصیت میل به موفقیت، میل به استقلال، خلاقیت، ریسکپذیری، ویژگی عزم و اراده، تحمل ابهام دانشجویان به ترتیب ۸۷/۲±۵/۹، ۳۵/۱±۳۸/۴، ۲۵/۲±۱۳/۹، ۱۳/۲±۲۲/۹، ۹۵/۱±۲۴/۸، ۲۵/۱±۴۷/۲۵ و بالاتر از حد میانگین نظری ابزار بود. در مورد مرکز کنترل، نتایج نشان داد میانگین به دست آمده در خصوص مرکز کنترل دانشجویان (۸۲/۳±۶۴/۴۱) از میانگین استاندارد (۴۰=µ) این خصوصیت بیشتر بود. بین دو جنس از نظر ویژگیهای میل به موفقیت، میل به استقلال، خلاقیت و ریسکپذیری تفاوت معناداری وجود نداشت؛ اما در ویژگیهای عزم و اراده، تحمل ابهام و مرکز کنترل تفاوت معناداری مشاهده شد.
نتیجهگیری: میانگین بالاتر از حد متوسط ویژگیهای کارآفرینی به طور کلی نمایانگر آمادگی بالقوه دانشجویان دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی بابل در جهت کارآفرین شدن است. با این حال لازم است که در برنامههای آموزش کارآفرینی تقویت همه مؤلفهها مورد توجه قرار گیرد.
عاطفه مختاریکیا، زهرا اسدی پیری، سامان قاسمپور، راضیه علایی، ثریا نورایی مطلق، کتایون بختیار،
دوره ۱۹، شماره ۰ - ( ۱-۱۳۹۸ )
چکیده
مقدمه: رﺷﺘه ﺗﺤﺼﯿﻠﯽ و اﺷﺘﻐﺎل آیﻨﺪه ﻫﻤﻮاره از ﻧﮑات مهم و ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﺑﺨﺶ آﻣﻮزش ﺑﻮده است. این مطالعه با هدف بررسی نگرش دانشجویان رشته بهداشت عمومی دانشگاه علوم پزشکی لرستان نسبت به رشته تحصیلی و آینده شغلی انجام شد.
روشها: در این مطالعه توصیفی مقطعی، دانشجویان مشغول به تحصیل ترم سوم تا ترم هشتم رشته بهداشت عمومی در سال ۱۳۹۷ جامعه پژوهش (۸۴نفر) بودند که با روش سرشماری انتخاب شدند. ابزار بکارگرفته شده در این مطالعه برگرفته از پرسشنامه سنجش نگرش در دانشگاه مینه سوتای امریکا بود که در ایران توسط صمدی و همکاران ترجمه گردیده است و پایایی و روایی آن تایید شده است. تحلیل دادهها از طریق آزمون t مستقل، تحلیل واریانس یک طرفه، آزمون همبستگی پیرسون انجام گرفت.
نتایج: میانگین و انحراف معیار نمره نگرش دانشجویان نسبت به رشته تحصیلی و آینده شغلی به ترتیب برابر با ۱/۵±۱۴/۲۷ (میانگین نظری آزمون=۲۷) و ۲۵/۵±۷۹/۲۲ (میانگین نظری آزمون =۲۴) بود. بین نگرش دانشجویان نسبت به رشته تحصیلی و آینده شغلی، همبستگی مستقیم مشاهده شد (۰۰۰۱/۰p> و ۴۷۲/۰r=). عوامل مهمی که سبب نگرش منفی نسبت به آینده شغلی میگردد، نگرانی نسبت به آیندهی شغلی، مزایای حقوقی نامناسب رشته، عدم تناسب سرفصل و دروس ارائه شده با نیازهای جامعه هستند. مهمترین عوامل نگرش منفی نسبت به رشته تحصیلی، دیدگاه منفی جامعه و دانشجویان سایر رشتهها نسبت به رشته است.
نتیجهگیری: بر اساس نتایج ﻧﮕﺮش داﻧﺸـﺠﻮیان ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ رﺷﺘﻪ ﺗﺤﺼـﯿﻠﯽ و آیﻨﺪه ﺷﻐﻠﯽ، منفی (نزدیک به متوسط) بود. تقویت برنامههای آموزشی، بازنگری سرفصل و دروس ارائه شده، بهبود کارآموزی دانشجویان و پذیرش دانشجو با توجه به نیاز جامعه و فراهم کردن شرایط استخدامی از عواملی است که میتواند در افزایش سطح رضایت از رشته تحصیلی و دیدگاه دانشجویان نسبت به آینده شغلی اثرگذار باشد.
قباد رمضانی، مریم اعلا، اعظم نوروزی،
دوره ۲۰، شماره ۰ - ( ۲-۱۳۹۹ )
چکیده
یکی از اصلیترین اجزای آموزش، برنامه درسی است که از آن به عنوان قلب آموزش نیز یاد میشود و دارای نقشهای مختلفی است، از جمله این که باید بتواند مجموعهای از فرصتهای یادگیری را در راستای تربیت نیروی انسانی مورد نیاز جامعه فراهم نماید. حرکت به سوی آموزش مبتنی بر صلاحیت در محتوای برنامههای درسی علوم پزشکی میتواند سیستم سلامت و مراقبت را در مواقع بحرانی نظیر بیماریهای واگیری چون کرونا که به یکباره جامعه را در اغما خواهند برد، بسیار کارآمدتر نشان دهد. زمانی که شکلگیری و سازماندهی ارکان و عناصر برنامه درسی در راستای پاسخ به یک یا مجموعهای از نیازها باشد برنامه درسی پاسخگو نامیده میشود. دلایل نیاز به تغییر در تدوین محتوای برنامههای درسی را میتوان در پنج مقوله بیان نمود: ۱- یادگیری آموزش علوم پزشکی کمتر از راه نوشتن است و بیشتر از آن، با بازتاب و حل مسأله (کنجکاوی و اکتشاف) همراه است. ۲- ارتباط داشتن دانشجوی پزشکی با محیط بیرونی، بر اساس واقعیت و ترویج درک ارتباط بین خود و جامعه است. ۳- وجود برنامه درسی منعطف که بتواند در شرایط بحرانی نیازهای آنی جامعه را رصد کرده و برای رفع آن چارهای کاربردی بیندیشد به گونهای که در کوتاهترین زمان ممکن نهایت بهره لازم رو برای مدیریت وضعیت موجود در خود داشته باشد. ۴- با توجه به تغییرات مداوم و لحظهای در دنیای امروز، بیم آن میرود که هرلحظه یک نوع بیماری ناشناخته گریبانگیر جامعه شود و به ناچار برنامههای درسی علوم پزشکی باید یک جایگزین در کوتاهترین زمان برای مواجهه در دسترس داشته باشد. ۵- تمرکز بر روی اطلاعات یا دانش نیست، بلکه بیشتر بر بیمار، شرایط و انتظارات وی است.
آنچه که عیان است این که لزوم تغییر در کوریکولومهای پزشکی نسبت به امر آموزش پاسخگو کاملاً احساس میشود. در این راستا لزوم تغییر محتوای برنامههای درسی به سوی آموزش مبتنی بر شایستگی میتواند بعنوان یکی از شقوق مهم قلمداد گردد. ویژگیهای این نوع برنامه درسی شامل تأکید بر عملکرد حرفهای یادگیرندگان، داشتن نگاه یادگیری خودراهبر و یادگیری مادمالعمر، فعال بودن نقش یادگیرنده در امر آموزش و یادگیری، تأکید بر آموزش مهارتها، تأکید بر شایستگیها و دستاوردهای یادگیری، نقش اصلاحی و یادگیری ارزشیابی، فعالیتهای یادگیری مبتنی بر استاندارد و اهمیت ارزشیابی تکوینی در آن، همزمانی توجه به نظر و عمل(۱) و همچنین رویکردهای آموزشی منعطف، یادگیری در گروههای بزرگ، گروههای کوچک، یادگیری فردی و توجه به مواد یادگیری متنوع است(۲و۳). میتوان با بازنگری و تغییر در تدوین محتوای برنامههای درسی در علوم پزشکی به این سو، اثربخشی و کارآمدی نظام علوم پزشکی و سلامت را ارتقای دوچندان داد. بنابر نظر تایلر برای تعیین اهداف برنامه درسی یکی از منابع اصلی ما باید جامعه باشد و ما هنوز فاصلهای زیاد با جامعه در متن برنامه درسی داریم خود بسی جای تأمل است. بزرگترین چالش سیستمهای علوم پزشکی پیشرو و آینده، نیاز آنها به تلاش برای نشان دادن اثرات بیشتر بر سلامت از طریق برقراری ارتباط با جامعه است، تغییرات مورد نظر باید در قالب برنامههای درسی (تدوین اهداف آموزشی مبتنی بر شایستگی، تهیه کوریکولوم آموزشی، تدوین محتوای آموزشی متناسب با نیاز جامعه، بهکارگیری روشهای متناسب و تکنولوژی آموزشی و ارزشیابی متناسب با وظایف شغلی آینده فراگیران)، دانشجویان و اساتید و پاسخ جامعه و محیط آموزشی، مدیریت آموزشی و پاسخگویی به جامعه باشد. پیشنهاد میگردد برنامههای درسی علوم پزشکی در همه مقاطع و سطوح بازنگری و اصلاح شوند و اهداف آنها بیشتر بر مبانی شایستگی محوری فراگیران، پاسخگویی اجتماعی و در راستای آموزش جامعهنگر تنظیم شود.